راستش در کنار اون همه ترس و بی رمق شدن پاها و ولو شدن ها و شب نخوابیدن ها و از هر صدایی ترسیدن ها و از هر تکانی پریدنها!(حتی تاپ تاپ قلب وقتی که خوابیدی!)
برام خیلی جذاب بود!اگه قول بده خسارت نزنه و جونمون رو بگیره ماهی یه بار می پذیریمش

اتفاقاتی که شنیده شد:
۱-بابایی در شهرستان بودند و فکر کردند که سرشون مثل دو دفعه پیش داره گیج میره!به همین جهت به داخل منزل رفته اند!اما دیده اند که همگی می روند بیرون!

۲-.... تو حموم بوده

۳-منم از پنجره پریدم تو حیاط!

۴-دو تا آبجی هام پس از برخورد با هم نقش بر زمین شدند

۵-مامانی هم معلوم نیست دستش به کجا خورده زخمی شده!