هدف

هر چی پررنگ تر میشه زندگی رنگ و بویی نو و تازه پیدا میکنه
و برعکس هرچی کمرنگ تر میشه پوچی و روزمرگی و تکرار سر و کله اش پیدا میشه....

دیدن...

حس زیباییه وقتی که می تونم خودم رو ببینم
                                                             . . .

من اومدم.

بالاخره مامان و بابا بعد از ۳۰ روز از سفر برگشتند و دوتا امانتی ها (خواهران گرام) تحویل داده شدند و مجدد به زندگی خویش بازگشتیم.

قبول مسئولیت و انجام اون به نحو احسن در حالیکه هم باید خواهر بزرگه باشی و هم مامانشون و هم باباشون و همچنین دبیر خصوصی و استاد دانشگاه واقعا سخت بود.

سخت ترین کار هم که پذیرایی از مهمانان چند روزه شهرستانی است که بسی دشوارتر و نفس گیر تر از موارد بالاست.

ولی طفلکی ها کلی لاغر شدند!من هم برای اینکه خیلی دیگه تابلو نباشه یه کم رژیم گرفتم که نشون بدم چقدر بهم سخت گذشته!