اتاق گفتگوی روزانه ما!

می خوام از این به بعد یه کم بحث و گفتگو راه بندازم در رابطه با خودمون و زندگیمون و ....
کی یا شرکت می کنن؟

عاشورا...

و تو مپندار که عاشورا روز دهم محرم است؛ عاشورا عرصهای است به پهنای تاریخ. صبح عاشورا روز الست و غروب آن محشر و این زمان کوتاهتر از آن است که بتوان حقیقت عروج حسینی را در آن به تماشا نشست.

عاشورا راز سر به مهری است که مخلوقات خداوندی از ملائک تا آدم ابوالبشر و سایر انبیا و اولیاء الهی در گشودن آن سرانجامی جز تحیّر نیافته‌اند و این همه خواست ربالعالمین است که بر سرگشتگی و حیرت مخلوقات خویش در برابر عظیم ترین واقعه هستی صحّه میگذارد و ناتوانی آنان را از فهم این حقیقت بیانتها ناشی از جهل ذاتی آنان میداند، آنجا که رب قبل از خلقت آدم در برابر افکار ملایک به واسطه علم غیبی محدودشان سخن از خونریزی و فساد انسان بر زمین میگفتند، بیان میدارد: «انی اعلم ما لا تعلمون» به درستی که خدا آنچه را شما نمی دانید، میداند. ادامه...

مرد جوانی بود که ...

مرد جوانی آخرین روزهای دانشگاه را سپری می کرد وبه زودی فارغ التحصیل می شد.چندین ماه بودکه یک اتومبیل اسپورت بسیار زیبا چشمش را گرفته بود. از آنجایی که می دانست پدرش به راحتی قدرت خرید آن ماشین را دارد به او گفت که داشتن این اتومبیل همه آرزوی اوست .با نزدیک شدن یه روز فارغ التحصیلی  مرد جوان دائما به دنبال علایمی حاکی از خرید ماشین بود . بالاخره در صبح روز فارغ التحصیلی پدر اورا به اتاق خود فرا خواند وبه اوگفت که چقدر از داشتن چنین فرزندی به خود می بالد وچقدر او را دوست دارد. سپس هدیه ای را که بسیار زیبا پیچیده بود به دست او داد. مرد جوان کنجکاو والبته با نوعی احساس نا امیدی  هدیه را که یک انجیل جلد چرمی دوست داشتنی بود باز کرد . با دیدن هدیه مرد جوان از کوره در رفت  صدایش را بلند کرد وبا عصبانیت گفت : با این همه پولی که داری فقط یک انجیل به من می دهی ؟ ومانند گردبادی خشمگین خانه را ترک گفت وانجیل مقدس را در آنجا باقی گذاشت . سالهای بسیاری گذشت ومردجوان موفقیت های بسیاری در راه تجارت کسب کرد . در همین سالها تلگرامی با این مضنون دریافت کرد که پدرش درگذشته وهمه دارایی خود را به او واگذار کرده است واو باید هرچه زودتر به خانه پدری رفته وبه امور رسیدگی کند .  اوپدرش را از روز صبح بعد از فارغ التحصیلی ندیده بود . وقتی به خانه پدری رسید ناگهان غم وپشیمانی بردلش نشست . به بررسی اوراق بهادار پدر پرداخت ودر میان آنها  انجیلی را که هنوز به همان نویی  همان طور که او آن را سالها پیش باقی گذاشته بود  پیدا کرد در حالی که قطرات اشک به روی گونه هایش سرازیر شده بود  کتاب مقدس را باز کرد وبه ورق زدن پرداخت  در حالی که مشغول خواندن آیه های آن بود  ناگهان یک سوییچ اتومبیل که در پاکتی در پشت آن قرار داشت به زمین افتاد  روی آن  نام طرف معامله نوشته شده بود واین نام  مالک اتومبیل اسپورت مورد علاقه او بود   همچنین روی ان تاریخ روز فارغ التحصیلی او واین لغات درج شده بود به طور کامل پرداخت گردید
 
تا به حال  چند بار خود را از نعمات خداوند محروم کرده ایم فقط به این خاطر که ظاهر امرآن طور که ما انتظارداشته ایم ;نبوده است