!

در کناره های جنگل
گیاهانی می رویند
که از تاریکی جنگل
بیمناکند،
ولی پای رفتن
به دشت های دور را نیز
ندارند.


!!!

نظرات 20 + ارسال نظر
امیر شنبه 5 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:07 ب.ظ http://seawave.blogspot.com

از بس گیاهن!آخه یکی نیست بگه حیف نونا!!!چرا پای رفتن ندارید؟!

امین شنبه 5 دی‌ماه سال 1383 ساعت 04:43 ب.ظ http://pilotkhaki.blogsky.com

منم خوب می ترسم اما ترس که دلیل نمیشه ...
سارا جون هیچ وقت حس کردی که وقتی از یه کاری می ترسی و یه بار انجامش میدی .... بازم با اینکه ترست برطرف نشده ولی بازم دوست داری که انجامش بدی

محمد شنبه 5 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:56 ب.ظ http://moeeni.persianblog.com

مثل بعضی از خودمان ... مثل من یکی!

لیموترش یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:34 ق.ظ http://www.ourownfamily.blogspot.com/

میشه وقتی ریشه هات تو خاکن و تو نمی خوای از ریشه جدا بشی یه کار دیگه بکنی. می تونی قد بکشی!

سکرتر یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:47 ب.ظ http://fine.mr-mm.com

خب وظیفه ماست که به دشت های دور که رسیدیم سلامشان را برسانیم.

اندرونی یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:33 ب.ظ http://andarony.blogspot.com

چقدر زندگیشون شبیه زندگی منه

مهران یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:27 ب.ظ http://obogoal.blogsky.com

سلام . میدنی چرا این گیاه ها پای رفتن رو ندارند ؟؟ به نظر من چون آنها خورشید رو ندیده اند و گرمای اون رو حس نکرده اند . باید به آنها آدرس خورشید رو نشون داد .
آپدیت شد .

کی خورشید رو بهشون نشون میده؟خودشون باید پیدا کنند؟یا بچینیمشون و بذاریمشون تو یه لیوان و جلوی خورشید تا کاملا پژمرده بشند تا ببینند؟

المیرا دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:15 ق.ظ

به نسرین جونم سلام
کارت من وبلاگا رو نمی یاره برای همین خیلی وقت بودم سر نزده بودم.

:X

امیدوار بودم که این مطلب رو خودت هم بخونی.مال خودته.یادت میاد کجا نوشتی؟
کاغذش اینجاست.یه کاغذ آبی.
عین خودت نوشتمش.
ولی چرا...

[ بدون نام ] دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:15 ق.ظ

با مهران موافقم

همون بالایی

مژ گان دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:14 ب.ظ http://ninijon.persianblog.com

اواااااااااا تا وقتی این همه پسر همسایه هست ..چرا تو بمیری...(چشمک )

پیام دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:43 ب.ظ http://payamra.com

درست مثل بعضی ادما .....

امیر دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:53 ب.ظ http://amir-parandian.persianblog.com

سلامممممممممم.........بیابانیست دهشت زا نه خورشیدی نه ابری هیچ پیدا نیست!

روشن (دختر بابایی) دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:07 ب.ظ http://roshan1980.persianblog.com

سلاممممممممممم :) اه اه اه... بی عرضه اند دیگه... اونایی که تو تاریکی جنگلن شرف دارن به اینا

بچه مخفی دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:23 ب.ظ http://invisible-kid.persianblog.com

پس محکومند به مرگ!

سایه سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:21 ق.ظ http://sayehvasokoot.blogspot.com

خیلی جالبه تا حالا بهش فکر نکرده بودم. اما چقدر سخته واقعا موجوداتی که اینطور زندگی میکنن تمام عمر خاکستری. نه توی تاریکی اند نه توی روشنایی!از بابت لینک هم بیشتر از بیش ممنون.

مهران سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:19 ب.ظ http://bobogoal.blogsky.com

باز هم سلام . من هنوز هم روی حرف خودم مبنی بر اینکه باید راه خورشید رو به آنها نشان داد هستم : یکی از راه های نشان دادن خورشید ٬ اینه که درخت های زائد و بی مصرف رو از جلوی راه آنها برداشت . این تو زندگی ما انسانها هم هست و با برداشتن خیلی از موانع میشه به جاهای بزرگی رسید .

مهم اینه که بتونیم زائد رو تشخیص بدیم.مهم اینه که بدونیم این گیاهه زائد تره یا اون یکی ها؟ارزش کدوم بالاتره؟که یکی دیگه واسش فدا بشه.

هانیه سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:52 ب.ظ http://aztobato.persianblog.com

سلام ... پا و حس و توان و انگیزه داشتن اصل کاره ... بی اینا نمی شه رفت ...

رها۵۶۱ چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:20 ق.ظ http://www.dokme25.persianblog.com

اگر پای رفتن هم داشتند نای رفتنی نیست برایشان.

فرزانه چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:07 ق.ظ http://aftaby.persianblog.com

شاید می ترسند از اینکه جایی بدتر از اینجا نصیبشون بشه ..چون تا حالا جرات اینو پیدا نکردن که جایی دیگه برن ..به طور خلاصه قدرت ریسک پذیری رو ندارن(چشمک)

سارا دلشکسته سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1383 ساعت 04:03 ب.ظ

احساساتم رابافتم وگلیمی کردم بر سر راه تو تا بدانی چقدر دوستت دارم
تقدیم به کسی که دیوانه وار دوستش دارم اما عشق واحساس مرا نادیده می گیرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد