دیدن و گفتن و شنیدن و حس کردن و ....

چند وقتیه که حس و حال نوشتن و بروز دادن این استعداد درونی ! رو نداشتم. امروز توی بازدیدها داشتم سایه و سکوت رو می خوندم مطلب جالبی بود واسم. اما واقعا چرا دلمون و زبونمون با هم همخونی ندارن.چرا نمی تونیم اونی که تو دلمونه بیان کنیم؟تازه خیلی وقتا خیلی چیزا رو بیان می کنیم و کلی خوشحال از اینکه کامل احساساتمون رو نشون دادیم،ولی بعدش می بینیم که بله.....
بیا و درستش کن!

اما چیزی که این وسط میمونه به نظرم اینه که همدیگه رو کامل ببینیم، و با همون نواقصمون همدیگر رو بخواهیم.خیلی راحت نه گفتن رو هم یاد بگیریم. چرا گفتن رو . رودر رو شدن رو.اونوقت دیگه واژه ها مشکل ساز نیستن.چون به نظرم چشمها میتونن بیان قلبها و درون ما باشن.اینطور نیست؟
نظرات 2 + ارسال نظر
لیموترش دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:36 ق.ظ http://ourownfamily.blogspot.com

وای سارا جون این کارایی که تو میگی به ظاهر آسون میاد اما... . من دیروز به یه گربه ناقابل نونستم نه بگم چه برسه به آدمش!!!

آرتا سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:22 ق.ظ http://darkness.blogsky.com

کاملا درسته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد