آدمه و هزار رنگ،با وجود اینکه تلاش می کنم همیشه شاد باشم و بی خیال اما یه وقتایی از بعضی چیزا شدیدا عصبانی میشم و کنترل خودم رو کاملا از دست می دم.دیروز که آقای همسر می گفت چند روزه یه چیزیت شده یه کمی به خودم اومدم و انگار بعد از اتفاقات قشنگی هم که دیروز افتاد حالم کاملا خوبه.
همیشه به خودم می قبولونم که بی خیال چیزها و افرادی که باعث همون عصبانیت شدیدت شدن،بشو.بگذریم که یه نموره عین یخ شدم اما اینطوری بهتر میشه زندگی کرد.به اونایی که شدیدا دوستشون دارم اشعه ماورای قرمز و به اونایی که ازشون متنفرم اشعه ماورای سیاه می فرستم.خوبه؟خدا هم همینکار رو میکنه نه؟اون طفلی فقط بنده هاش رو دوست داره و خورشید رو مامور کرده!
این یکی رو هم بی خیال میشم....
به شرطی که بعضیا هم قول بدن دیگه نه اسمشو بیارن نه گوشی رو زورکی بدن به آدم!نه حرفشو بزنن!
منم سعی میکنم بی خیال باشم اما با وجود بعضی از آدمها که خودشون هم معترفن مشکل دارن نمی شه اینطوری بود ...
آها. حالا شد. حیف زندگی قشنگتون نیست که برا آقای همسر ( خیلی مخلصیم قربان)تلخ کنید. باید بعضی وقتا عین یخ بود.
آخ آخ تا حالا انقدر عصبانی ندیده بودمت!! نسبت به بعضی چیزا که ارزش نداره آدم باید بی تفاوت بشه.
ای وای مگه چی شده خانومی؟!
راستی دیروز چه اتفاق پروانهای افتاده آخه وقتی میگی کامل بگو که آدم فضولیش نیاد دیگه؛)
بعضی اوقات بیخیالی بهترین چیز دنیاست
سلام. عرض کنم که تا حالا جای خدا نبودم؛ از تشعشع هم معذورم!
وای سارا! من غلاف کردم!