پست قبلی رو که نوشتم می خواستم سئوالاتم رو در مسیر دیگری مطرح کنم اما اول می خوام ببینم آخر این بحثها نتیجه ای داره یا نه؟به عبارتی آیا همگی می خواهیم که در رابطه با موضوعی بطور کامل بحث کنیم و به نتیجه ای برسیم یا نه آخرش هر کی مخالفه یا می ذاره میره یا دعوا و سب و شتم و یا .....
پس موضوع امروز باشه:
۱-چقدر تغییر پذیر و متفکر هستیم تا در برابر آنچه که داریم سر سخت نباشیم و نوآوری را با تفکر صحیح و منطقی بپذیریم.البته نه هر نوآوری از هر ملیتی و از هر مغز متفکری!
۲-چقدر در رابطه با ایده هایی که داریم تحقیق کرده ایم و ایده های ما القایی نیستند؟
سارا جان من دارم تمرین گذشتن و مدارا می کنم حالا تو از انتقام گرفتن حرف می زنی!
گذشته از این اول فکر کردم «تفکر صحیح و منطقی» یه لینکی چیزی باشه ولی هر چه کلید کردم صفحه ای بازنشد.
دوس ندارم پرحرفی کنم ولی سارای عزیز ؛ تو می خوای از این سوال و جوابا به کجا برسی. فکر نمی کنی باید بی خیالش بشی؟
خودت گفقتی می خوام ازت انتقام بگیرم!!!!!!
اونی که گفتی رو هم درست کردم.
گفتم شاید یه مقدار کار فرهنگی انجام بدم!
سوال های سخت سخت؟ ما گفتیم از خودت بنویس حالا می خواهی کنکاش روحی هم بکنی ما رو؟
زرنگی!
من انقدر به خاطر پاسخت به کامنتم مرام پیچ شدم که هر چی بگی قبول می کنم:))
قابل توجه بعضی ها!
اما جداْ دوست دارم تو بحثها شرکت کنیم وگرنه ادامه ندمش!
چه جدی! من نمی دونم!
سلام دوست عزیز امید عرب هستم از سایت www.tur2.com وبلاگ قشنگی داری برای شما آرزوی موفقیت میکنم.
وعلیکم السلام.ممنون از شما
راستش من که اینطوریم: اگه ببینم حرف یکی بیشتر از مال من با عقل جوره اونو قبول میکنم و تعصب بیخودی رو حرفهام ندارم!
تو فرشته ای
واقعا جالبه!! کسی که حاضر نشد آخر از دوست من منذرت بخواد اومده می پرسه چه قدر سر سختین!! رسوایی به پا می کنم!!
اولا:خوب تفکر صحیح و منطقی انجام دادم دیدم مرتکب هیچ جرمی نشدم که منذرت بخوام!
دوما:متوفق باشین یادتون رفت!
سلام . مطلبی که نوشتی در ظاهر و باطن زیبا است اما عمل کردن آن سخت است و درد سر آفرین . اگر جواب سوال هایت مثبت باشد آن وقت یعنی دموکراسی را اجراء می کنیم . خود من بخاطر رشته ای که می خوانم در حال تمرین هستم برای اینکه همه افراد را حق بدانم و اینکه در مورد مطالب نو و جدید مقاومت نکنم و جزمی گرا و بنیاد گرا نباشم .
چی میشه همت کنیم عای رغم همه سختیها که دموکراسی برپا بشه؟!
دلم میخواد همه رو بزارم و برم اما خودم هم نمی دونم به کجا ؟
همین قدر میدونم که دیگه نمیتونم بمونم ! دلم میخواد کوله بار
راهم و بردارم و به یه سفر برم ، بی همسفر تنهای تنها . من رو
سرزنش نکنید ، دیگه تحمل این آسمون پوشیده از غم رو نــدارم
آسمانی که هر روز شاهد پر پر شدن گلهای احساسه و لگدمال
شدن اونها رو تماشا میکنه . دلم میخواد برم پیش گلی که تنها
مونده ، گلی هنوز ساقه اش نشکسته ولی در انتظار شکستنش
هست . میخوام کنارش بشینم و بگم اومدم بشنوم غم نهفته دلت
رو ، بگم اومد تا غم غریبی خودت رو با من قسمت کنی ، میدونم
که از تیغ فراموشی زخم خورده ای .
همه چیز رو گفت و گفت و من هم شنیدم ، نا گفتهاش رو با تمام
وجود احساس کردم ، باور کن بعضی وقتها شنیدن از گفــــــــتن
سخت تره ...(سرزمین عشق)
سلام دوست عزیز.... مسئله خوبی رو مطرح کردی... به نظر من باید دیگران در مورد ما نظر بدن... ولی خو القا پذیری درست و صحیح حتما موفقیت آمیز خواهد بود... و من اینو به عینه تجربه کردم.... پایدار و برقرار باشی عزیز~~~~~~
سلام
نوشته های روزانه جالبی دارین
سلام......!!یه بار دیگه سلام !!....چند بار دیگه سلام..... ( سارا : هنوز هیچی نشده پسر خاله شدی ؟؟ صابر : نه بابا داشتم رد میشدم گفتم یه سری بزنم ! سرت که درد نگرفت ؟؟ سارا : برو بیرووووووووووون..............
اولند: متوفق باشین!! دومند: جرمتون حسادت به دوست منه!! تحمل اینکه دوست من دوست به این خوبی داره، خسته تون کرده!! سومند: متوفق باشین!!
۱-من به دوستم هیچ وقت حسودی نمی کنم.
۲-برای خودم متاسفم که چرا با شما دوست نمیشم!
۳-همش هم بخاطر اینه که دوست من با سینایی که اینجاس مشکل داره.
هیچ نظری ندارم ...چون اصلا دیگه حوصله بحث ندارم ...فقط خواننده ام
مشکل همینه دیگه!
دوست عزیز سلام
خوبید؟
وب بلاگ خیلی خوبی دارید
اگه مایلد به هم لینک بدیم
موفق باشی
سلام.
سوال جالبیه. هم فهمیدنش سخته و هم پاسخ دادن بهش!
من دارم به خودم یاد می دم که بعد از شنیدن هر نو آوری زود قضاوت نکنم.
موفق باشی
دوست جان چرا مخفی شدی؟
این که مثلا خود من چقدر تغییر پذیرم و چقدر انعطاف دارم رو فکر کنم خودم صلاحیت نداشته باشم بگم. اینو باید دیگران قضاوت کنن. به هر حال من عقایدی دارم و به اون عقاید علاقمند و پایبندم. سخته آدم به راحتی قبول کنه که اشتباه می کنه. نباید هم اینطور باشه. کسی که انعطاف بیش از حد داره می شه بادپرچمی. یعنی باد هر وری بوزه بره اون ورد. من اینطور دوست ندارم باشم. ولی شانسی که بشر داره اینه که دو تا سنسور خیلی قوی داره: یکی عقله یکی دل. من خودم به دلم بیشتر اعتماد می کنم ولی معتقدم درستش اینه که به فرمان عقل بود. و جاهایی که عقل دیگه وامی مونه از دل استفاده کرد.
من دوست دارم یه انسان آزاد اندیش باشم. خودمو بند نکنم به یه سری افکار و عقاید و سنت ها. یعنی آماده باشم در مقابل پذیرش حقیقت. فکر می کنم مهمترین شرط آزاد اندیش بودن اینه که پیشداوری نکنیم. یعنی با یه ذهنی که از پیش تصمیمشو درباره دنیای اطرافش گرفته وارد زندگی و جامعه نشیم. چرا به بعضی ها می گن متحجر؟ چون تصمیمشو قبلا گرفته. چرا می گن متعصب؟ چون قرارش بر اینه که طبق کلیشه های ذهنش عمل کنه. بذار اینا رو بفرستم..
ولی خب.. نمی دونم خودم چقدر تونستم این طور باشم. همیشه سعی کردم جبهه گیری نکنم در مقابل دیگران. همیشه فکر می کنم شاید اینجا هم یه چیزی باشه که چشم من ندیده. به خودم همیشه تردید دارم. یقین شاید نقطه ای باشه که درش احساس آرامش کنیم ولی قطعا آخر راه کسی هست که بهش بسنده کرده. دیگه آینده ای، بعدی براش وجود نداره. نمی خوام هیچ وقت فکر کنم که به آخر رسیدم. دنیایی که همه چیز درش در حال عوض شدن و تغییره چطور ممکنه به نقطه امن همیشگی رسیده باشم. اون زمانی که رسیدم حتما مرده م. وگرنه زندگی جز تلاش برای رسیدن به چشم اندازهای نادیده که قابل پیش بینی کردن نیستند چیزی نیست.