سوار بر بال خاطره ها....
آرام اما با طنین تلنگوری از خود بپرس...
از کجا حرکت کرده و به کجا رسیده ای ؟ آیا ذره ای به پیش رفته ای ؟ یا اینکه تنها قدم را بر داشته و بار دیگر به همان جا گذاشته ای؟
سو سوی چند شعله در وجودت باقی مانده؟ گرمای چند شعله را خاموش کرده و به بهایش چند شعله دیگر افروخته ای ؟ آیا ارزشش را داشت؟
آیا بغض گلویی را در عمق چشمانی دیده و از فشار آن بغض اشک از چشمان تو لغزیده است؟
آیا توانسته ای صدای آهی را بشنوی و لحظه ای بایستی ونمه ای بی قرار شوی ... ؟
آیا نظر به غفلت ها توانسته ای انداختن؟
تا به کی سخن گفتن با زبان؟، کوشیده ای از نگاه پلی بسازی از جنس پیوند دل؟؟ هیچ می دانی نگاه پاک هرگز دروغ نمی گوید؟
و شیشه دلت آری، شیشه دلت را چندین بار از غبار کینه و نفرت پاک کرده ای؟
آیا این قدرت را داشته ای؟ آیا آنقدر شفاف هست و با اشک صیقل خورده که ... ؟؟
من؟ آره .یک وقتهایی .تو چی؟
چشم ها پنجره روحند.
برای همه اش جواب دارم آری آری آری هزاران بار
آیا پس از تمام این نظر انداختن ها٬ سرشار از قدرت شده ای یا باافت انرژی مواجه شدی!!
موفق باشید.
خیلی قشنگ بود...
زیبا بود مثل همیشه
همیشه سعی کردم نگاهم پاک باشه و دلم بی غبار
فقط نمی دونم موفق شدم یا نه
شاد باشید
آپدیت!!
چرا که نه؟!؟!؟!
نمیدونم.باید تامل کنم.
سلام دوست من
پیش می یاد از این حوادث نیز
این طبیعی است
خانم آپ دیت!