-
زمان...
یکشنبه 18 مردادماه سال 1383 13:42
زمان بس کند می گذرد برای انان که در انتظارند بس تند می گذرد برای انان که می ترسند بس طولانی است برای انان که در اندوهند و بس کوتاه برای انان که سر خوشند اما ابدیست برای انها که عاشقند...
-
روز مادر
شنبه 17 مردادماه سال 1383 08:46
از وقتی یادم میاد روز مادر رو خیلی دوست داشتم.دادن هدیه به مادر و گفتن روزت مبارک مادر.برای همه چیز روز قشنگیه.نه؟
-
گذشت در کمال عزت نفس
سهشنبه 13 مردادماه سال 1383 14:06
اما من بازم میگم مهربونی یعنی ازخودگذشتن در کمال عزت نفس. تو این 2 سالی که گذشت نمونه اش رو دیدم. همیشه سعی کردم در مواجهه با همه فروتنی داشته باشم و با برخورد متواضعانه احیانا کسی رو که روش برخوردی نامتناسب داره به کمی تفکر وادارم.اما یه وقتایی هم در مقابل بعضی ها از شدت منفی بودنشون حتی پس از چند سال کم آوردم و...
-
مهربون!
دوشنبه 12 مردادماه سال 1383 11:21
: « فداکاری و گذشت از خود » آره؟ شما میگید مهربونی یعنی چی؟
-
سکوت!
شنبه 10 مردادماه سال 1383 10:37
انفجار و بعد...
-
اینو شنیدین!یه کم بخندیم!
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1383 15:18
به دنبال اعلام شکایت مهسا یوسفی همسر عطاء الله مهاجرانی به اتهام ترک نفقه، عدم ثبت واقعه ازدواج و فریب در امر ازدواج، وی به دلیل عدم ارائه وثیقه 20 میلیون تومانی، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. وی با ارائه عقدنامه خود به علیزاده عنوان کرد: «طبق عقدنامه، مهریه من 2 هزار سکه طلا، یک ویلا در شمال شهر به مساحت 500 متر،...
-
راننده تاکسی!
سهشنبه 6 مردادماه سال 1383 13:47
نمی دونم از این راننده تاکسی های پیر گیرتون افتاده که جداکثر با دنده ۲ می تونن رانندگی کنن!اون هم دو دستی چسبیدن به فرمون!گوششون هم که ایراد داره و مجبوری ۵-۶ بار مسیرت رو براشون تکرار کنی!(می خوای سوار نشی میبینی دلت واسش میسوزه! )تازه موقعی هم که می خوای پیاده بشی هنجره ات پاره میشه از بس می گی می خوام پیاده...
-
لوسآنجلسیها: دهم مهر، تهران را فتح میکنیم!!!!
دوشنبه 5 مردادماه سال 1383 10:03
*شبکههای ماهوارهای فارسی که توسط اپوزیسیون جمهوری اسلامی اداره میشوند، از طرح دو سناتور جمهوریخواه کنگره، دیک سنتروم، از ایالت پنسیلوانیا و جان کرناین از ایالت تگزاس، برای اختصاص مبلغ 10 میلیون دلار از اعتبارات «صندوق ملی برای دموکراسی» به شبکههای تلویزیونی اپوزیسیون جمهوری اسلامی، به شدت استقبال کرده و برای جدی...
-
اولین جریمه!
یکشنبه 4 مردادماه سال 1383 10:31
دیروز برای اولین بار به طرز ناجوانمردانه ای جریمه شدم کد:۱۰۹۱ !! مبلغ:۱۳۰۰۰ تومن ناقابل نه تابلو داشت نه چیزی!آخر سر فهمیدیم که یه خط زرد کم رنگ مال شونصد سال پیش اونجا هست که نشان دهنده ایستگاه اتوبوس بوده!آخه یکی نیست بگه نامرد(به اون پلیسه)من چه جوری بفهمم اون خطه ماله ایستگاه اتوبوسه! جالب بود که این نکته رو ما...
-
بازگشت...
شنبه 3 مردادماه سال 1383 12:16
سلام من برگشتم! حدود ۱۰ روزی از محیط کار و استرس و اینترنت و دوستان دور بودم.اما جای شما خالی خیلی عالی بود و بینهایت خوش گذشت.تا سرعین گردش کنون رفتیم و برگشتیم چند تا عکس زیبا هم گرفتم که آماده می کنم و میزارم براتون(اینم سوغاتی.دیگه چی می خواین؟).تو همه طبیعت زیبایی که این چند روزه دیدم «گردنه حیران» واقعا منو...
-
سفر
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1383 09:39
با اجازه دارم میرم هواخوری.آستارا.اونطرفا آشنا نیست؟ راستی: هویت یکی از اشیای نورانی، مشخص شد : بالونی، ساخت آمریکا ، دارای فرستنده و گیرنده
-
شایعه سازی
دوشنبه 22 تیرماه سال 1383 09:23
من نمی دونم این چه رسمیه تا یه اتفاقی می افته قبل از این که مسئولین و مردم برای امداد رسانی مطلع بشوند،شایعه مربوط به آن ساخته می شود.مثلا برای همون حادثه قطار نیشابور گفتن که اورانیوم غنی نشده تو قطار بوده و منفجر شده!!! آخه یکی نیست بگه چند گرم اورانیوم رو با قطار حمل می کنند؟ واسه زلزله بم و تهران هم که گفتند که...
-
معذرت خواهی
یکشنبه 21 تیرماه سال 1383 08:48
مطلب قبلی چون یه نمه بدآموزی داشت بصورت مختصر نگاشته شد! اما آدم هر طور باشه دنیا رو همونطور میبینه!بعضی وقتها میشه دیگران رو هم به حیات خودت دعوت کنی،خیلی وقتها هم محاله!
-
چشم نداشتن؟
شنبه 20 تیرماه سال 1383 16:05
هفته پیش یه چیزی خریدم که یکی که اصلا فکرش رو هم نمی کردم !!!کلی ناراحت شد!طفلی خواست جنس ما رو خراب کنه خودش ضایع شد!!!آخرشم یه خیطی بار آورد که براش بدتر شد.خواست درستش کنه،کلی به التماس کردن افتاد من و جناب همسر هم نامردی نکردیم و اون رو ضایع کردیم و از این عمل خود بسیار شادمان گشتیم!!!
-
....
دوشنبه 15 تیرماه سال 1383 08:46
پول،آرامش،آسایش،هدف،زندگی،عشق،آغاز،وفا،اعتماد،اطمینان،گذشت،فداکاری،خنده،.... شما دیگه چیا می دونین؟تو این ۳ روزه کلی چیزا دیدم که همه اش آغاز و پایان همین واژه ها بود.هر کسی یه سبد از واژه های بالایی رو واسه خودش جمع کرده بود. بعضی ها زیبا ،بعضی ها تلخ تلخ. همه دلها پاکند اما... همه راه یکسانی رو نمی روند.
-
بازم خواب!
شنبه 13 تیرماه سال 1383 10:18
دیشب چند تا خواب دیدم! یکیش خیلی جالب بود!خواب دیدم این ایرانیا!!!!دارن اورانیوم غنی شده درست می کنن تیکه هاش پرت میشه اینور و اونور و هی منفجر میشه!فکر کنم این یکی از اثرات نویسندگی تا دیروقت برای جناب همسر بوده :در مورد آژانس هسته ای واسه اش نوشتم!!!!
-
خواب دیشب!
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1383 15:16
هیچ وقت خوابم رو انقدر دقیق یادم نمونده.یه نفر که نمی دونم کی بود داشت نفس های آخر رو می زد و من هم شده بودم منجی اون و هی داشتم روی قفسه سینه اش فشار می آوردم که نفس بکشه(از همون کمکهای اولیه که تو تیلویزیون نشون میده ) هی اون زنده می شد اما چند دقیقه که می گذشت و ولش می کردم دوباره نفسش وا می ستاد.مدام باید همون عمل...
-
همون کلاغه!
سهشنبه 9 تیرماه سال 1383 14:46
فکر کنم کلاغه باعث و بانی یه چیزایی شده ها! تازگیها سر کارمونم میاد. بایستی یه رابطه ای پیدا کنم. فکر کنم همون ماشین باشه. از خونه تا سر کار...... از سر کار تا خونه.....
-
دررفتگی!
دوشنبه 8 تیرماه سال 1383 13:16
این بیماری اقسام گوناگون دارد. یک نوع آن که در بین ما آدمیان رواج دارد در رفتگی از زیر بار مسئولیتی است که خودمان به دوش خودمان انداخته ایم.طرف خودش یه کاری میکنه و بعدش که توش گیر کرد میاد که ماست مالیش بکنه!حالا خدا رحم کنه اینورش خراب نشه! نمونه اش همین وبلاگ درددلهای یک روحانی!!!!!(آخه چه دردی دارین شماها!!! )تا...
-
امان از جوون های الان!
یکشنبه 7 تیرماه سال 1383 15:39
جوونای الان هزار گرفتاری دارن و هیچی حافظه !یکیش خودم. اما المیرا جوون دیگه دسته منو از پشت بسته ها!المیرا خانوم کجایی؟
-
اقدام هسته ای شهرداری!
یکشنبه 7 تیرماه سال 1383 15:05
شهرداری تهران، سرانجام پس از مدتها کشمکش، توانست بخشی از زمینهای یک دانشگاه در منطقه لویزان تهران را برای ایجاد یک زمین بازی و فضای فرهنگی به دست آورد. تصرف زمینهای مذکور توسط شهرداری که با مشکل سند مالکیت همراه بوده و واحد حقوقی شهرداری تهران نیز از همین مسأله برای تصاحب این زمینها استفاده کرده بود، باعث شد تا...
-
Gmail
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1383 15:26
بالاخره منم Gmail گرفتم. آخ جون
-
کلاغ
سهشنبه 2 تیرماه سال 1383 12:53
چند روزه صبح که پا میشم یه کلاغی میاد و قار قار میکنه.میگن خبر خوشه،ولی ما که چیزی ندیدیم راسته یعنی؟
-
مداد رنگی!
دوشنبه 1 تیرماه سال 1383 10:45
آدمه و هزار رنگ،با وجود اینکه تلاش می کنم همیشه شاد باشم و بی خیال اما یه وقتایی از بعضی چیزا شدیدا عصبانی میشم و کنترل خودم رو کاملا از دست می دم.دیروز که آقای همسر می گفت چند روزه یه چیزیت شده یه کمی به خودم اومدم و انگار بعد از اتفاقات قشنگی هم که دیروز افتاد حالم کاملا خوبه. همیشه به خودم می قبولونم که بی خیال...
-
ای کاش...
یکشنبه 31 خردادماه سال 1383 08:45
ای کاش من هم وجود داشتم... چرا میبینن اما انگار که ندیدن؟ چرا فکر می کنن که فقط خودشون ...... همیشه هر چی که می خوام بگم می بینم سکوت آرامش بخش تر از همه حرفهاست.
-
حق گرفتنیه؟
سهشنبه 26 خردادماه سال 1383 11:58
اگه اینطوریه پس چرا هیچ کس حقش رو نمیگیره و بی خیالش میشه؟امروز تو اتوبوس نشسته بودم که صدای مهیبی من را شوکه کرد یه نارنجک باقی مانده از جنگ جهانی (چهارشنبه سوری پارسال)منفجر شد!شیشه اتوبوس شکست و مسببین که دانش آموزانی بیش نبودند در یک هیات ۳۰ یا ۴۰ نفر با خنده های مستانه ۳ بار اتوبوس را طواف دادند و مردم نظاره...
-
دریا که چنین فراخ روی است،پالایش قطرههای جوی است...
دوشنبه 25 خردادماه سال 1383 13:48
درختی که از آغوش تو بزرگتر است از دانهای کوچک روییده است بنایی بلند از مشتی خاک ساخته شده است سفری هزار فرسنگ با یک گام آغاز شده است... تائو چینگ
-
برای یک دوست:
یکشنبه 24 خردادماه سال 1383 11:14
اگر زندگیت ابری است به این دلیل است که روحت آنقدر که باید بالا نرفته است مارک فیشر
-
Can you speak English?
شنبه 23 خردادماه سال 1383 09:29
داشتم امروز می اومدم سر کار یه دفه دیدم(نه شنیدم) یه آقایی با لهجه ای غلیظ از سمت راستم گفت: ?Can you speak English منم فکر کردم مزاحمه بعدش قدمهام رو گنده تر کردم که زودتر در برم.دیدم طفلی هی به هر کی می رسه همونو میگه!با صدای بلند.برگشتم عقب رو نگاه کردم دیدم طرف از این پاکستانیا و بنگلادشیا و هندیا و ایناست ،...
-
به یه سبک دیگه
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1383 09:54
هر چی خواستم ننویسم،نتونستم.گفتم بزار دلم رو خالی کنم. تو نظرات دوشنبه ۱۱ خرداد همه گفتند گذشت بهتر.کینه ورزی نکن. حالا من تصمیمم رو گرفتم:دیروز به یه دوستی زنگ زدم.زیاد باهاش تماس می گرفتم.اما اون نه!گفتم بزار ببینم اصلا دلش برام تنگ میشه یا نه.خلاصه بعد از ۳ یا ۴ هفته بازم طاقت نیاوردم و گفتم بزار لااقل بپرسم چی...