دیشب مهمون همون دوست چینی مون بودیم.جاتون خالی با این معده درب و داغون و تحریم شده پزشکی از اون غذاهای پر از سیر و ادویه خوردیم . ممپیا و یکی هم که اسم قلمبه و سلمبه ای داشت که مرغ سرخ شده توی سیر و ادویه فراوان بود.
الان هم حال زیاد درست و حسابی ندارم.
توی غذا پختن چه دقت و سرعتی داشتن.اندازه ها یکسان باشه.زمان پخت زیاد نشه.کی کامل جا افتاده و ... اما توی غذا خوردن!چقدر سرو صدا راه می ندازن اینا! همه رو هورت می کشن. غذاها هم همه آبکی و حتما کلی کیف می کنن که چه سروصدایی راه انداختن.طفلکی ها فکر کنم توی خونه ما غذاها توی گلوشون گیر کرده بوده! دیدم بیچاره ها همش میگن غذاهای ایرانی سنگین هستن ها!
ولی آدم میبینتشون به وجد میادواز این جهت که چقدر کشورشون رو دوست دارن و چقدر سنجیده و عقلانی همه چی رو می سنجند.اصلا هم ظاهر بین نیستن.می گفت مردم ما صدام رو دوست دارن چون جلوی آمریکا ایستاد(ما که ندیدیم؟!) ایران رو هم چون جلوی آمریکا واستاده دوست داریم.از عربها بدمون میاد چون هیچی از خودشون ندارن و فقط نوکر آمریکا هستن و اصلا از مغزشون(عین لغت خودش بودها!) استفاده نمی کنند .
آخ من کلی از این غذاها دوس دارم.
نوشته ات رو که خوندم نمی دونم چرا اینقد گشنه ام شد
اول اینکه این دلیل های منطقی شون منو کشته....دوم اینکه بابا مهمون نواز
سلام. حالا شانس آوردید رعایت کرده فلفل نزده بوده به غذاها :)
این دوستاتون دوست جدید نمیخوان؟