اما من بازم میگم مهربونی یعنی ازخودگذشتن در کمال عزت نفس.
تو این 2 سالی که گذشت نمونه اش رو دیدم.
همیشه سعی کردم در مواجهه با همه فروتنی داشته باشم و با برخورد متواضعانه احیانا کسی رو که روش برخوردی نامتناسب داره به کمی تفکر وادارم.اما یه وقتایی هم در مقابل بعضی ها از شدت منفی بودنشون حتی پس از چند سال کم آوردم و نتونستم گذشت کنم؛در مقابل آدمی که فقط در غرور خودش غرق شده بود و فقط خودش رو دید و نه بیشتر،با چشم بسته راه رفت،با گوشی که فقط برای او می شنود،فقط به احساسات خودش نگاه کرد و نه بیشتر و ...
سه نقطه ای که همه سرشار از همان اشکال اول بود.کاش سرانجامش به جایی برسد که سرشار از شادی و خوشی برایش باشد.
اما بازم اون آدم مهربونه گفت راه بیا ،بذار عوض بشه،داره تغییر می کنه.اما من طاقت نیاوردم.
-مگه چقدر میشه منتظر شد تا یکی خوب بشه؟چند سال؟من صبورم اما نه اینقدر!
ولی اون همونطور خوب موند و من ... .