پاک پاک

بعضی وقتها فکر می کنم که یه مقدار کینه ای هستم و به سختی اشتباهاتم رو جبران می کنم.
اما بعضی وقتها هم به خودم میگم بسه!اینقدر خودت رو ضایع نکن.هر چیزی حدی داره!

بالاخره کدومش؟گیج شدم

خوب یا بد!

راستش در کنار اون همه ترس و بی رمق شدن پاها و ولو شدن ها و شب نخوابیدن ها و از هر صدایی ترسیدن ها و از هر تکانی پریدنها!(حتی تاپ تاپ قلب وقتی که خوابیدی!)

برام خیلی جذاب بود!اگه قول بده خسارت نزنه و جونمون رو بگیره ماهی یه بار می پذیریمش


اتفاقاتی که شنیده شد:
۱-بابایی در شهرستان بودند و فکر کردند که سرشون مثل دو دفعه پیش داره گیج میره!به همین جهت به داخل منزل رفته اند!اما دیده اند که همگی می روند بیرون!
۲-.... تو حموم بوده
۳-منم از پنجره پریدم تو حیاط!
۴-دو تا آبجی هام پس از برخورد با هم نقش بر زمین شدند
۵-مامانی هم معلوم نیست دستش به کجا خورده زخمی شده!

مزاحم!

اینهمه انتظار کشیدم و آخرشم رفتم فرودگاه !!!! که یه استقبال جانانه انجام بدم!آخرشم یکی باهاش بود!(یه آخوند)همسفرش بود.خلاصه باید سنگین رنگین می شدیم و ....